فيلم نامه 127 ساعت (قسمت اول)
فيلم نامه 127 ساعت (قسمت اول)
كارگردان: دني بويل
تهيه كننده: كريستسن كولسون
تدوين: جان هريس
مدير فيلم برداري: آنتوني داد منتل
موسيقي: آ. آر رحمان
بازيگران: جيمز فرانكو (آرون رالستون)، كيت مارا(كريستي)، كيت بورتون (مادر آرون)، امبر تامبلين (مگان)، كلمنس پيزي (رانا)
محصول 2010 آمريكا، 94 دقيقه
نامزد اسكار: بهترين تدوين، بهترين موسيقي بهترين بازيگر مرد و بهترين فيلمنامه اقتباسي
نامزد گلدون گلوب
براي بهترين بازيگر مرد بهترين فيلمنامه و بهترين فيلم برداري
خارجي صحنه هايي از جمعيت نماهاي گوناگون
خارجي بزرگراه شب
قطع به:
داخلي- وانت آرون شب
سه تصوير عمودي دركنار هم
عنوان آغازين مجموعه اي است از قاب هاي عمودي كه تمام ميان تيترها غير از تيتر اصلي را بطور برجسته نشان مي دهد. حروف كلمات اريب هستند و همپوشاني مي كنند و با تابلوهاي بزرگ تبليغاتي كه اتومبيل آرون از كنار آنها مي گذرد قطع موازي دارند. اين آگهي هاي تبليغاتي بخشي مربوط به تلويزيون و بخشي نيز مربوط به راديو است. و البته همه اينها قطع موازي با آرون و اتومبيلش دارند. و همين طور با مناظر كنار بزرگراه.
عنوان يكي از ميان تيترها:
يوتاه، سرزمين دره ها. صحراي صخره هاي مسطح. خاك سرخ و گذرگاه هاي ميان صخره اي و آسماني يكپارچه كه تا بيكران جاده ها گسترده شده است.
قطع به:
خارجي- جاده شب
داخلي- وانت آرون- شب
قطع به:
خارجي- وانت آرون- شب
قطع به:
داخلي- وانت آرون- شب
تيمي پانزده نفره از افراد تيم دوچرخه سواري آمريكا كه در حال تمرين شبانه هستند با نورهاي تك چراغي دوچرخه هايشان مثل برق از كنار او مي گذرند.
10 شب.
يك تابلوي چوبي نشان مي دهد كه نقطه شروع دره هورس شو درست آن طرف بيابان تاريك و از چهل و هفت مايلي آنجا شروع مي شود.
قطع به:
خارجي- وانت آرون- شب
داخلي- وانت آرون- شب
يك تابلو سه ضلعي زرد، با اين هشدار كه جاده مي تواند بر اثر توفان غيرقابل تردد شود، به سرعت از مقابل چشم ما مي گذرد. قطع به:
داخلي /خارجي -وانت آرون-شب
قطع به:
خارجي- بيابان- روز
قطع به:
خارجي/داخلي- تصاوير مختلف- صحنه هاي تبليغات
قطع به:
خارجي- بيابان- شب
موسيقي در حال پخش است.
خرگوشي ديگر. حصار فلزي ديگر و تپه اي ديگر.
قطع به:
داخلي- وانت آرون- شب
آرون: نزديك بود گم بشم!
قطع به:
خارجي- از بالاي وانت آرون- شب
قطع به:
داخلي- وانت آرون- شب
قطع به:
خارجي- محدوده پاركينگ- شب
قطع به:
داخلي- وانت آرون- شب
آرون به آرامي اتومبيل را به طرف محل مسطحي هدايت مي كند و كنار تابلو خوشامدگويي به مسافران پارك ملي تنگه هورس شو و تنگه بلوجان توقف مي كند.
آرون پشت صندلي اش را مي خواباند و همه چيز را از سرراهش كنار مي زند تا بخوابد. تاريكي:
پايان عنوان بندي در قاب هاي عمودي سه گانه
قطع به:
تاريكي
اما نه تاريكي مطلق
قطع به :
داخلي- وانت آرون- روز
قطع به:
خارجي- بيابان- نماهاي گوناگون
قطع به :
خارجي- بيابان- نماي نزديك از آرون
قطع به :
خارجي- بيابان- روز
قطع به :
خارجي- بيابان- روز
قطع به:
خارجي- بيابان- روز
آرون بلند مي شود و مي نشيند، نگاهي به اطرافش مي اندازد تا ببيند كسي سقوطش را ديده است يا نه. دوربينش را از كوله پشتي بيرون مي كشد و عكسي از خودش مي اندازد.
قطع به:
خارجي- بيابان- روز
قطع به:
خارجي- قله گالي- روز
قطع به:
خارجي- نزديكي تنگه بلوجان- روز
آرون: هي. شماها به سمت قله غربي مي رين؟ مي تونم تا يه جايي باهاتون همراه بشم؟
دخترها جوابي نمي دهند و صرفاً با يكديگر نگاهي ردوبدل مي كنند.
آرون (ادامه): من تنهام، آرون هستم.
قطع به:
خارجي- نزديكي تنگه بلوجان- روز- يك آبكند وسيع
كريستي: (به مگان نگاه مي كند): حتماً، من كريستي آيدن هستم.
مگان: مگان.
آرون: از ديدنت خوشبختم، چه روزيه.
كريستي: روز قشنگيه.
آرون: با دوچرخه اومدين يا مستقيم از جاده به اينجا رسيدين؟
آرون: من ماشينم رو تو تنگه هورس شو گذاشتم و دوچرخه ام رو اينجا.
مگان: از هورس شو با دوچرخه اومدي؟ بيشتر از 20 مايل راهه.
آرون : 17 مايل.
دخترها نگاهي با يكديگر ردو بدل مي كنند.
آرون(ادامه): انتظار نداشتين امروز كسي رو تو تنگه ببينين.
مگان: آره، اون جوري كه تو خزيدي اومدي متعجبمون كردي.
آرون: متأسفم.
مگان: اين كه مرد تنهايي رو ببيني كه تو وسط بيابون يواشكي به طرفت بياد كمي اضطراب آوره.
آرون: آره، مي دونم، خوب تا پنجاه مايلي اينجا معمولا، آدمي نيست.
كريستي: ... و يهود يه آدمي درست كنارت سبز مي شه، اما چرا اون صورتش رو پوشنده!
همگي مي خندند.
آرون: بذارين حدس بزنم... شما يا براي نقاشي ها اينجايين يا براي كاندرال؟
كريستي: كاندرال؟ بابا ما گيج شديم، اين نقشه خيلي بزرگه، اون كجاست؟
آرون: سختيش اينه كه بالا رفتن ازش يه كم مشكله.
كريستي/ مگان: ما مي ريم بالا.
همي مي خندند.
قطع به:
داخلي- غار- دو ديواره صاف نزديك به هم- روز
آرون: اينجا هزار تا سوراخ هست اما نمي تونين ببينيدشون مگر اين كه چهار دست و پا بچسبين و اون وقته كه اونها خودشون رو نشون مي دن... اين كار يه كم دل و جرئت مي خواد، پس اول من مي رم... هر چقدر كه جرئت دارين جمع كنين براي پرش كه اون پايين يك غافل گيري منتظرتونه...
مگان (صداي خارج از قاب): آرون رالستون يا درست رفتار مي كني يا به مادرت مي گيم كه چطور دخترها رو به دام مي ندازي...
ما به طرف آرون در حركتيم، در حالي كه او نيز مثل عنكبوت با شتاب به سمت ما مي آيد. آرون زير پوشش را در مي آورد. حركات او نرم و سريع است. ما نمي توانيم دخترها يا آن چه را زير پايمان است ببينيم، اما به نوعي حالت سرگيجه وجود دارد، كه اين تا حدي به دليل برگشت خارق العاده صدا و لمس نوري كه از نوك صخره بازتاب پيدا مي كند، است.
آرون(ادامه): ... ديگه اينجا نيستين.
ما مي چرخيم و سقوط محشر او را به درياچه زمردي كه درست در شصت فوتي زير پاي ما قرار دارد، نظاره مي كنيم.
كريستي: خداي من!
قطع به:
داخلي- غار- روز
مگان: حالت خوبه؟
كريستي: معلومه كه خوبه. صداش رو گوش كن.
آرون با صداي بلند آهنگ مخصوص به خودش را با بلندترين صداي ممكن مي خواند و كريستي آماده پرش مي شود.
كريستي(ادامه): اونجا مي بينمت مگ.
قطع به:
داخلي- غار- روز
دخترها يكي پس از ديگري با سطح آب درياچه برخورد مي كنند. آنها به داخل آب فرو مي روند و دوباره بالا مي آيند، نور از سطح زيرين آنها بيرون مي زند و به سقف ملكوتي غار مي رسد.
مگان: بايد دوباره بريم بپريم كه فيلم بگيريم!
قطع به:
خارجي- بيرون غار- روز (كمي بعد)
مگان: من واقعاً از خودم نمي بينم اين همه شكلات بخورم... بي خيال، آره من مي تونم!
كريستي: خب آرون تو دوست دختر داري؟
آرون: خب، راستش شخص خاصي وجود نداره.
مگان: اوهو، پس يعني كلي دوست دختر داري.
كريستي: هميشه يه دختري هست، فقط موضوع اينه كه هنوز نمي شناسيش.
مگان: آره، ما پسرهاي زيادي رو تا الان ملاقات كرديم و هميشه يه دختري وجود داشته.
آرون: قصه هاي طولاني.
كريستي: همراه با كلي شخصيت توش.
قطع به:
خارجي- نوك كوه برفي- روز- تصوير ويديويي
آرون(صداي روي تصوير): از پنجاه ونه صعود انفرادي زمستاني چهل و شش تاش رو انجام دادم.
مگان: واي، بالاترين فرد در كلورادو
آرون: خوب فكر نكنم كسي اين قدر ديوونه باشه كه تو زمستون صعود كنه.
كريستي: ... مي توني بالاترين آدمِ تو قاره باشي!
قطع به:
خارجي- همچنان در دوربين- تصوير هتل 6
مگان: تا الان نديديش؟
آرون: چي؟ نه.
مگان: آره. اين يه طويله گاوه كه سقفش ريزش كرده. يكي با رنگ كنارش نوشته متل 6. بوي خيلي عجيبي مي ده.
آرون: پس درست مثل همون متل 6؟
قطع به:
خارجي- بيرون غار
آرون: انزواطلبي، لذت وافر، ذهن خالي.
به صحرا اشاره مي كند.
آرون (ادامه): تازه مي تونم هر چقدر كه دلم بخواد آهنگ فيش رو با صداي بلند بخونم.
مگان: فيش؟
كريستي: اين همون گروه..
آرون: آره، مي دونم، مي دونم (مي خندد) مي بيني، براي همينه كه يكه مي رم. هيچ كسي من يا گروه موسيقي من رو دوست نداره.
همگي مي خندند، درحالي كه آرون پيش آنها ضايع شده است. آرون همه وسايل و آشغال ها را جمع مي كند و داخل كوله پشتي اش مي گذارد.
آرون(ادامه): من همه رو جمع مي كنم. رد پايي از خودم نمي ذارم.
قطع به:
خارجي- تنگه بلوجان- روز
آرون(ادامه): هي، اما من هم دوست دارم گاهي شبم رو مثل يه مرد عادي به پايان برسونم.
قطع به:
خارجي- تنگه- گالي
آرون: من هنوز مدرك نگرفتم، اما قصد دارم بگيرم.
مگان: پس مربي غيرقانوني هستي.
آرون: سخته بشه زمان كافي رو به دست آورد.
كريستي: خب، ما امروز كارت ساعتت رو امضا مي كنيم.
آرون: عاليه. حالا سريع تر بيا.
كريستي: باشه.
آرون سپس بي درنگ به پايين سر مي خورد. مگان هنوز بالاتر از آنهاست و كريستي نيز به نيمه راه رسيده است.
آرون(در حالي كه به پايين مي رود، به سبك مربي ها مدام حرف مي زند): بايد از راه هاي باريك مثل مسير لوله بخاري پايين بياين... مثل اينجا، نگاه كنين كه هر پا روي يه ديواره باشه، بعدش كمي خم بشين و وزنتون رو بندازين روي پاي راستتون، حالا سرتون روي ديواره ست، سپس مي تونين پاي راستتون رو مقابلتون بيارين، حالا پاي چپتون رو زيرتون بذارين. اون نقطه سياه رنگ رو ببينين، او توده نرم لجنه، با كفشتون تستش نكنين. اگه دستتون به اين دستگيره ها برسه مثل محور انتقال نيروي بالابر براتون عمل مي كنن و نمي ذارن رو سرازيري سربخورين. مثل يه پله كه از پايين كمكتون مي كنه به جلو بپرين.
آرون سرش را بالا مي آورد و به آنها نگاه مي كند.
مگان: من هيچي نفهميدم چي گفتي.
خارجي- نقطه تلاقي تنگه بلوجان، انشعاب غربي، انشعاب شرقي- كمي بعد- ساعت دو بعداز ظهر
مگان(ادامه): كريستي، فكر كنم اين يكي راه برگشت ماست.
آرون: چرا با من به راپل نمي ياين؟ بعدش من مي تونم تا ماشينتون همراهيتون كنم.
كريستي: تا اونجا چقدر راهه؟
آرون روي نقشه مسير را نشان مي دهد.
آرون: فكر كنم حدود هشت مايل يا كمي بيشتر.
مگان: اين جوري قبل از تاريكي نمي تونيم برگرديم.
آرون : نه، من كه مي خوام برم. به هر حال من كه چراغ قوه خودم رو دارم.
مگان: تو شب كه صعود نمي كني، مي كني؟
آرون: نه، هر لحظه احتمالش هست تو سوراخ هايي كه دستت رو توش مي كني يه مار بيرون بزنه. پس مي شه يه عكس با هم بگيريم؟
دخترها با پرهاي سياهي كه لاي موهايشان گذشته اند ژست مي گيرند.
آرون(ادامه): گوش كنين، دوست هاي من فردا شب يه مهموني گرفتن، شما هم بايد بياين.
كريستي: آره، خيلي خوبه، چه ساعتي؟
مگان: كجا؟
آرون: چهل مايل به سمت جاده غربي رانندگي كنين تا به يه عروسك بزرگ اسكوبي دو برسين. امكان نداره پيداش نكنين. همون جا توقف كنين، دو مايلي همون مسيره. ديروقت شروع مي شه و معلوم نيست كي تموم شه.
آرون آخرين عكس را هم از آنها مي گيرد...
كريستي: بجنب آرون، بيا با ما كوه پيمايي كن... مي ريم تا وانت تو و يه نوشيدني هم مي زنيم.
آرون: نه بايد تا اونجا برم.
كريستي: باشه. اسكوبي دو بود ديگه آره؟
آرون: فقط همون يه دونه ست. اونجا سه تا نوشيدني خنك مي خوريم.
مگان: دوازده تا!
خارجي- دوراهي تنگه- روز از نقطه نظرهاي متفاوت
قطع به:
خارجي- تنگه اصلي بلوجان- روز
آرون از دخترها خوشش آمده بود، اما همين حالا هم از برنامه اش عقب است و او تحت هيچ شرايطي حاضر نيست برنامه اش را از دست بدهد...
قطع به
خارجي- بالاي سر آرون- تنگه بلوجان- روز
قطع به:
خارجي- تنگه بلوجان- روز
بازوها و ديواره اي كه در نزديكي اش قرار دارد باعث مي شود تا خيلي محكم به باسن به زمين نخورد.
قطع به:
خارجي- نماي نزديك- روز
قطع به:
خارجي- تنگه بلوجان- روز
آرون به راهش ادامه مي دهد، همچنان در حال پايين رفتن است، اما اين بار بيشتر حواسش به اطرافش است. گام هايش را عوض مي كند و بدون اين كه بايستد، دستش را در كوله اش مي كند و سي دي پلير را روشن مي كند و هدفونش را روي گوش هايش سر مي دهد.
قطع به:
داخلي- كوله پشتي- سي دي پلير
قطع به:
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}